گرم شدن کره زمین، گازهای گلخانهای، حفره لایه ازن، زبالههای سمی، پلاستیک، نشت نفت، بارانهای اسیدی، آلودگی آب آشامیدنی، فرسایش بخش بالایی خاک، انقراض گونهها، تخریب جنگلهای بارانی، نشت زبالههای هستهای، مسمومیت با سرب، ریزگرد، مه دود؛ تمام این واژههای ترکیبی که در یکصد سال اخیر به فرهنگ واژگان ملل اضافه شدهاند، واقعیت عریان زندگی در جهان امروز میباشند. به قول آلدو لئوپولد «ما در جهانی از زخمها زندگی میکنیم»و بیدلیل نیست که ناله خلقت چنین بلند است. آری، هر گوشه زمین را نگاه کنیم، فرسایشی لجام گسیخته و بحرانی محیط زیستی را شاهدیم.این حقیقتی تلخ است که هر مسیحی مسئولی را به بازاندیشی در رابطه انسان و دیگر مخلوقات وامیدارد. به ویژه آنکه در عصر جهانی شدن زیست میکنیم و هر تصمیم و عمل ما، اثری سترگ حتا بر دورترین نقاط جهان دارد. حال پرسش این است که رابطه و نقش ما در خلقت چیست؟ آیا همانطور که«لین وایت»در مقاله خود میگوید، بحرانهای محیط زیستی نتیجه نگاه انسانمحورانه یهودی-مسیحی در سروری او بر زمین و استفاده آزادانه از منابع و سلطه بر تمام خلقت برای منافع، نیازها و توسعه خود است؟ آیا ممکن است این گفتههای وایت در نظام باوریای که از یک سو خلقت را تئاتر جلال خدا میبیند و نشانی از حکمت الاهی و از سویی آنرا بازتاب زیبایی خدا و عشق او میداند، درست باشد؟ جهانبینی یهودی- مسیحی در این باره چه میگوید؟ آیا صرفا به این دلیل که جنبش معنویت عصر نو با سخن گفتن از زمین به عنوان «گایا»، عملا به سمت بتپرستی و پرستش طبیعت متمایل شده و بسیاری از محیطزیستگرایان چنین سویهای داشته یا سکولار و گاه ضد-مسیحیاند، باید از محیط زیستگرایی پرهیز کرد و حقایق فاجعهآمیز محیط زیستی را نادیده انگاشت؟ یا بالعکس، آیا حفاظت از خلقت و توجه به آن یک ماموریت الاهی است؟ پاسخ به این پرسشها، هدف این جستار کوتاه است. در این راستا ابتدا تاثیر مقاله وایت بر جهانبینی مسیحی و تبدیل شدن به محرکی برای بازتفسیر و تامل بیشتر بر نقش جهانطبیعی در کتابمقدس و فرهنگ و مذهب اسرائیل کهن بررسی میشود. در ادامه به ارتباط مفاهیم کتاب مقدسی نظیر پیدایش، مباشرت، شبات، زمین یا سرزمین، بازخرید و احیا با موضوع حفاظت از محیط زیست و بحرانهای موجود، و به شکلی موجز به کنکاش در زمینه نقش قوم خدا در ارتباط با محیط زیست در آینه کلان روایت کتابمقدس پرداخته خواهد شد
از فرانسیس تا فرانسیس
در فیلم «برادر خورشید، خواهر ماه»، فرانسیس آسیزی با دیدن شمایل عیسای مصلوب در میان خرابههای یک کلیسای سوخته در دل طبیعت، به بیداری روحانی دست مییابد. فیلم با ترکیب تصاویری از دویدن سرخوشانه او در میان مزارع و بیشهها و موسیقی زیبایی بر اساس سروده مزامیری فرانسیس ادامه مییابد. او در این شعر، خلقت را برادر و خواهر خود خطاب میکند، و زمین را همچون خواهر و مادری به تصویر میکشد که وی را خوراک میدهد و در آغوش میکشد. جالب است که لین وایت در همان مقاله معروف خود، با تقدیر از این قدیس قرن سیزدهم، او را حامی اکولوژی معرفی میکند. تقریبا ۸ قرن بعد، همنام او، پاپ فرانسیس در اوج مباحثات پیمان اقلیمی پاریس، با الهام از شعر این قدیس شهیر، کتابی در توصیف دیدگاه کلیسای کاتولیک پیرامون موضوع محیط زیست، تحت عنوان «ستایش از آن توست» به نگارش درمیآورد. پاپ در آن توضیح میدهد که خواهر ما زمین در نتیجه استفاده غیرمسئولانه و سواستفاده از منابع خدادادی آن به سختی آسیب دیده و و فریاد میکشد. او با تفسیر دیدگاه سنت فرانسیس نتیجه میگیرد که بین توجه به طبیعت، عدالت برای فقرا و نیز تعهد به جامعه و صلح، پیوندی ناگسستنی وجود دارد. تحلیل وایت از کتابمقدس و تفسیر او از مفاهیم مرتبط با کتاب آفرینش و رابطه انسان با خلقت از نگاه یهودی-مسیحی چه از نظر مورخین علم و تکنولوژی و چه از دیدگاه پژوهشگران کتابمقدس و الاهیاتدانان، ایرادات اساسی بسیاری دارد، و بر خلاف باور او بز بلاگردان محیطزیست که بتوان همه کاسهکوزهها را بر سرش شکست، جهانبینی مسیحی نیست. به قول «جیمز نَش» عوامل متعدد دیگری غیر از مسیحیت در شکل گیری رویکردهای ضد محیط زیستی نقش داشتهاند، مواردی نظیر توسعه سرمایهداری در اشکال تجاری و صنعتیسازی (به ویژه کشتیسازی، ذوبآهن، مس، و شیشهسازی)، فشارهای جمعیتی، پیروزی مکانیسم دکارتی در علم و تسلط دیدگاه سروری بر طبیعت فرانسیس بیکن. با این وجود، تا پیش از مقاله وایت، جز معدود گفتهها و نوشتههایی، در آثار عموم مفسرینکتابمقدس و الاهیاتدانان توجه زیادی به محیط زیست دیده نمیشود. عملا تا پیش از این مقاله، محققان کتاب مقدس حداکثر طبیعت را صحنه نمایش تاریخ رستگاری انسان میدیدند و آنرا همچون ابزاری منفعل در دستان خدا برای تحقق طرح و برنامه نجات خود و تاریخ فدیه توضیح میدانند. حملاتی که در نتیجه مقاله وایت توسط محیطزیستگرایان و سکولارها آغاز شد، به شکلی غیرمستقیم تاثیری ژرف بر تفسیر کتابمقدس گذاشت. این محققان پیشتر در تفاسیر خود خواسته یا ناخواسته تحت تاثیر هگل، اصولا تاریخ محور و به نوعی انسانمحور بودند و یهوه را خدای تاریخ بشر معرفی میکردند که در تقابل با خدایان جهان باستان که اتفاقا خدایان طبیعت بودند، برای نجات اسرائیل و هدایت تاریخ بشر بر اساس برنامه نجات خود عمل کرده است. این در حالی بود که جهان طبیعی، عاملی مهم در توسعه فرهنگی و مذهبی اسرائیل محسوب میشد. از سویی این حملات ویلیام لین در عصری شکل میگیرند که دیگر جهانبینی مسیحی جز حیاتی فرهنگ غربی نیست و بسیاری فرمان سلطه بر خلقت را از بافت الاهیاتی آن بیرون کشیده و مبنایی برای غفلت از محیط زیست میسازند. اما بر خلاف نظر مک نیل این تفاسیر نه ناشی از تناقض درونی در متن کتابمقدس که به این دلیل بوده که کتاب مقدس در معرض تفاسیر گوناگون است و به سادگی میتوان تعالیم آنرا در جهت برنامهها و علایق خود تغییر داده و حتا تحریف نمود. این موضوع به تدریج همراه با گسترش بحرانهای جدی و انکارناپذیر زیستمحیطی، شاخههای مختلف مسیحیت و نیز الاهیاتدانان را به تکاپو انداخت تا تصویری و تفسیرکتاب مقدسی درستی از رابطه انسان و خلقت ارائه دهند. پاپ پل ششم در سال ۱۹۷۱ از عواقب فاجعهبار عملکرد حسابنشده انسان در قبال محیط زیست و ضرورت تغییر نگرش و رفتار بشر سخن گفت. هر چند در سخنان او هنوز به شکلی محافظهکارانه ردپای انسان محوری دیده میشد، اما چند سال بعد پاپ ژان پل دوم با هشدار نسبت رویکرد مصرفگرایی روزافزون بشر نسبت به محیط پیرامونش، فراخوانی برای یک تغییر زیست محیطی جهانی داد. متفکران انجیلی بزرگی چون فرانسیس شیفر( آلودگی و مرگ انسان، ۱۹۷۰) لورن ویلکینسون (Rocha organization)، کلوین دوویت(Evangelical Environmental network) و بسیاری دیگر چه در تدوین و بسط الاهیاتی پویا در این زمینه و چه در فعالیتهای اجتماعی و زیستمحیطی پیش قدم شدند. از نمونههای مهم دیگر میتوان به بیانیه کلیسای متدیست در سال ۱۹۸۸، بیانیه ۸ مادهای کلیسای باپتیست آمریکا به اعضای خود در سال۱۹۸۹ ، اعلامیه کلیساهای انجیلی در ارتباط با حفاظت از خلقت در سال ۱۹۹۴ کنفرانس کلیسای ارتودکس یونانی در سال ۱۹۹۷ و تاکید بر مالکیت خدا بر زمین و عدالت محیط زیستیشاره نمود. تمام این بیانیهها، کتابها و مقالات منتشره طی این ۵۰ سال اخیر، حول چند تفسیر عمده از عهدعتیق و بازتعریف برخی واژگان در غالب فرهنگ یهود و جهانبینی کتابمقدسمحور مسیحی، به ویژه در توضیح دقیقتر از مفهوم احیا و نجات میچرخند. لذا برای درک درست جهتگیری امروزی کلیسا نسبت به محیطزیست و بحرانهای آن، یا به تعبیر برخی واکنش درست نسبت به خلقت یا مفهوم «مراقبت از خلقت» لازم است این مفاهیم مورد بررسی قرار گیرد؛ مفاهیمی که به نوعی زیربنای الاهیات محیطزیستی میباشند
آفرینشی نیکو
آغاز و پایان، همواره نکات مهمی درباره گستره و شاخصههای اصلی داستان به ما ارايه میدهند. روایت کتابمقدس با آفرینش یک آسمان و زمین آغاز و با آفرینش یک آسمان و زمین، پایان میپذیرد. جالب است که این روایت یا به عبارتی این خبر خوش نه با تولد عیسا، بلکه با داستان آفرینشی نیکو از طریق عیسا آغاز میشود. این روایت نه با انسان، بلکه با خدا و تمام خلقتی که او ساخت آغاز میشود؛ با آسمان و زمین و آبها، با درختان و گیاهان، با پرندگان و ماهیان و حیوانات، با جهانی وسیع و زیبا پر از تمام این مخلوقات. روایت انسان در روز ششم درون این آفرینش شگفتانگیز پا میگیرد. در واقع این روایت با پیدایش شروع می شود نه با خروج، به عبارتی با آفرینش آغاز میشود نه نجات، به همین دلیل آفرینش نقشی بسیار کلیدی و بنیادین در ایمان اسراييلیان و نیز الاهیات مسیحی دارد. واژه عبری بهکاررفته در آیه نخست کتاب پیدایش برای توصیف آفرینش، ברא میباشد که تنها برای فعالیت خدا استفاده میشود. این تفاوتی عمده با عمل انسان در ساختن و آفریدن دارد، چون انسان از موادی که پیشتر وجود دارد، و حکایت از قدیم بودن ماده در تفکر فلاسفه یونانی دارد چیزی را شکل میدهد. آنچه در اساطیر پیدایش بینالنهرینی نظیر اسطوره بابلی انوماآلیش میبینیم، در واقع خدایانی هستند که به تعبیر و نقد فوئرباخ از دین، صرفا تصویر بازتابیده انسان از خود هستند در مقام سوژه. خدایانی که نه از نیستی ، بلکه از هستیها جهان را پدید میآورند، دیگرآنکه بدون هیچ تصمیم و ارادهای چنین میکنند. برخی از نویسندگان به تفاوت عامدانه دیگری بین روایت پیدایش و اسطوره بابلی اشاره میکنند. این تفاوت در روز پنجم دیده میشود، جایی که خدا موجودات بزرگ دریایی را میآفریند. در اسطوره آفرینش بابلی، تیامت در میانه نبرد، هیولاهای دریایی را برای برتری خلق میکند، اما الوهیم آنها را با هدفی نیکو میآفریند و برکتشان میدهد. این نیز شاخصه دیگری بر برتری و حاکمیتمطلق و هدفمندی خدای کتابمقدس است. یکی از نشانههای یگانه بودن خدا در روایت پیدایش، در عدم کاربرد دو واژه הַשֶּׁ֙מֶשׁ֙ به معنای خورشید و יָרֵחַ به معنای ماه در آیه ۱۶ است، چراکه در فرهنگهای خاورمیانهای آن زمان هر دو دارای اولوهیت بودند. در واقع پیدایش و خلقت تاکیدی است بر یگانگی و منحصربه فرد بودن خدا از یک سو و متفاوت بودن او نسبت به خلقت از سوی دیگر. روایت آفرینش از این منظر کاملا در تضاد با ادیان باستان است و به همین دلیل اشاره کردن به مفاهیمی همچون مادر طبیعت یا زمین، البته نه به تعبیر سنت فرانسیس بلکه به تعبیری که در معنویت عصر نو به عنوان گایا مطرح میشود، میتواند موجب سردرگمی در تمایزی شود که کتابمقدس بین خالق و مخلوق میگذارد. با این وجود باید در نظر داشت که عهد عتیق پیوسته خلقت را در رابطه با خدا نشان میدهد. خلقت یا جهان طبیعی از خدا اطاعت میکند، بر طبق فرمانهای او عمل میکند، در خدمت نقشهها و اهداف خدا است، جلال خدا را آشکار میسازد و از حکمت او میگوید و حتا به شکلی که ما قادر به درک آن نیستیم خدا را میپرستد. زمین و تمام پری آن از آن خداست و خلقت به او تعلق دارد. مسلم است که وحدانیت باوری اسرائیل در را به روی همه به اصطلاح خدایان طبیعت میبندند، اما این به معنای حذف ارزشهای والای طبیعت و اهمیت آن یا به تعبیر کریستوفر رایت، تقدسزدایی از طبیعت نیست، زیرا چنین رویکردی طبیعت را وسیلهای برای رفع نیازهای ما میبیند و باعث میشود انسان بدون ترس ومحدودیت ناشی از تابوهای مذهبی، هر کاری که می خواهد با آن بکند. جیمز نش در همین راستا مینویسد:«توحید رادیکال در آموزه آفرینش هیچ اولوهیتی که درجه کمتری دارد را قبول ندارد، تنها یک خداست و مابقی مخلوقند. از اینرو توتمپرستی،آنیمیسم، طالعبینی، مادرزمین نه تنها بتپرستی که بطالت محضاند. اما هرچند تنها یک خدا شایسته پرستش است، اما همه مخلوقات به عنوان نوعی عمل پرستشی شایسته توجه اخلاقی هستند.» این موضوع در پیوندی نزدیک با یکی از آموزههای مهم آفرینش است: نیکویی آفرینش. نیکویی یکی از تمهای مرکزی در باب نخست کتاب پیدایش است. وقتی خدا به خلقت مینگرد و آنرا نیکو مییابد، به صراحت نشان میدهد که تمام خلقت ارزش دارد و این ارزش، نه به دلیل منفعت یا کارکرد یا به تعبیری ارزش شرطی، بلکه ارزش ذاتی است، زیرا خدا آنرا آفریده و در ارزیابی خدا نیکو معرفی شده است. این نکته شایان توجه است که خدا پیش از ورود انسان، در هر بخش از خلقت این نیکویی را میبیند. از طرفی واژهای که برای مفهوم نیکویی در عبری به کار رفته ט֑וֹב میباشد. در تعریف عبری بر خلاف تفکر ابژه محور یونانی که نیکویی را کمال درون یک ابژه میداند، دال به رابطه بین چیزهاست. از این منظر واژه ט֑וֹב(tov) به پیوستگی و ارتباط همه چیز در خلقت اشاره دارد. بنابراین بخشی از معنای نیکویی به ارتباط و پیوستگی تمام خلقت در یک هارمونی به خالق و به یکدیگر برمیگردد. انسان نیز جزوی از خلقت است، شکننده و در یک وابستگی درون خلقتی و در تعامل با آن. واژه אָדָם خود معرف شکل گرفته بودن انسان از زمین و خاک است(אֲדָמָה). این پیوستگی از همان ابتدای کتاب پیدایش مشخص است، بنابراین برخورد ما با خلقت نه فقط مسئولانه بلکه ملزومانه است، زیرا نیکویی ما با نیکویی خلقت هم بسته است. ریچارد باکهام این مفهوم را در تعبیری زیبا به نام « جامعه خلقت» معرفی میکند. او جامعه خلقت را بسیار متنوع و روابط درون آنرا بسیار گستردهتر از جوامع انسانی میداند. در این جامعه نقش متمایز انسان منتفی نمیشود، اما چنین نقشی درون این جامعه و در رابطه و تعامل با دیگر مخلوقات تعریف میشود. مخلوقات خدا به شکلی خارقالعاده متفاوتند و به روشهای گوناگون با یکدیگر ارتباط دارند. خدا ما را آفرید تا بخشی از این کثرت و پیچیدگی باشیم. به همین دلیل است که در پایان روز ششم، خدا به کل خلقت مینگرد و آنرا «بسیار نیکو» توصیف میکند. هر چند انسان برای کامل ساختن تمامیت ضروری است، اما هیچ نشانهای دال بر ضروریتر بودن یکی نسبت به دیگری وجود ندارد. در واقع توالی شش روز آفرینش، گواهی از پیوستگی درونی و وابستگی اجزای خلقت به یکدیگر و البته به خالق است.
به صورت خدا
یکی از دستاویزهای اصلی وایت برای حمله بر ضد مسیحیت و معرفی جهانبینی یهودی-مسیحی به عنوان دشمن محیط زیست، برداشت وی از دو واژهרָדָה (râdâh) و כָּבַס در پیدایش ۱: ۲۸ بود. در این آیه خدا فرمانی به انسان میدهد:« ... بارور و کثیر شوید و زمین را پرسازید و بر آن یابید. بر ماهیان دریا و بر پرندگان آسمان و برهر جانداری که بر زمین حرکت میکند، برانید.» حال پرسش این است که معنای دقیق این دو آیه چیست؟ آیا معنایی که با شنیدن این دو واژه به ذهن خطورمیکند و تصویر حکمرانان و دیکتاتورهای جهان را به یاد ما میآورد و عملا ما را به واژگانی همچون استثمار، تسلط یافتن با مالکیت، بهرهبرداری با خشونت و سواستفاده سوق میدهد، درست است؟ برای پاسخ ابتدا لازم است این دو واژه با نگاهی دقیقتر مورد بررسی قرار گیرند. قسمت نخست از تسلط یافتن כָּבַס سخن میگوید، اما نکته مهم ارتباط آن با مفهوم زمین אֶרֶץ است. واژه تسلط یافتن در اینجا به دلیل آنکه مفعول مورد نظر زمین است، به معنای اشغال کردن و تصرف کردن است. این با فرمان خدا در پر ساختن زمین و شکوفایی در آن مرتبط است. این فرمان صرفا به انسان اجازه میدهد همان کاری را انجام دهد که گونههای دیگر انجام میدهند، یعنی استفاده از محیط خود برای بقا و رشد. بنابراین از این منظر احتمالا این فرمان، چیزی جز وظیفه کشاورزی نیست. شایان توجه است که این فرمان در پیوند با دو آیه بعدی(۲۹-۳۰) بیشتر معنا مییابد. در این دو آیه نه فقط خوراک انسان از باغداری و کشاورزی تامین میشود و کشاورزی ضرورت توسعه انسانی است، بلکه در عین حال به توسعه جانوری یعنی کل محیط زیست یاری میرساند. در کنار این معنا، برخی نیز معتقدند که این واژه مبین ارتباطی تنگاتنگ بین پنج کتاب تورات و همچنین ارتباط بین روایت پیدایش و روایت فتح زمین یا سرزمین موعود است. از طرفی شاید این اصطلاح نشانهای باشد بر اینکه اگر قرار است انسان به شکلی که خدا میخواهد( به شباهت او) بر زمین حکومت کند، کاری سخت بهسان نبردی برای تسلیم کردن در پیشرو دارد واژه רָדָה (râdâh) هم همانند واژه نخست برگرفته از حوزه سلطنتی و نظامی است و ظاهرا در ارتباط با پادشاهی به کار میرفت که قادر به فتح و کنترل قلمرو دشمن بود. جالب است که این واژه به طور خاص متمرکز بر فرمان راندن بر حیوانات است. این دورهای است که انسان حیوانات را نه برای غذا، نه برای پوشاک و نه برای قربانی نمیکشد، بلکه یا از آنها مراقبت میکند یا در راستای کار زمین آنها را به کار میبرد. چنانکه «فرتیم» آنرا به حزقیال ۳۴: ۱-۴ وهمچنین مزمور ۷۲: ۸-۱۴ ارتباط میدهد، ارتباط به مسئولیت شاهانه دارد. اما برای درک بهتر این واژه باید آنرا در متن دیگری مطالعه نمود. این واژه ابتدا در آیه ۲۶ رفته است جایی که در آن عبارت کلیدی «به صورت خدا» قرنها مورد مباحثه بوده است. خدا انسان را به شباهت خود آفرید. این عبارت نشانه تمایز انسان و جایگاه ویژه او در خلقت است، با این وجود همانطور که «دیو بوکلس» به درستی توضیح میدهد، این مقام و جایگاه نه نتیجه حق ذاتی انسان، بلکه هدیهای است از جانب خدا. واژه عبری צֶלֶם به تعبیر لیزا هارپر معادل واژه یونانی Eikon یا همان آیکون است. او با مقایسه اشاره عیسا به تصویر قیصر بر سکهرومی و آنچه تصویر یا صورت خدا بودن معنا میدهد، نتیجه میگیرد که ما در هر جا که هستیم نشانی از حکمرانی خدا میباشیم. این تفسیر در واقع ایده صورت خدا را به رویه پادشاهان مصر و بینالنهرین مرتبط میسازد. این پادشاهان مجسمههایی از خود را به عنوان نمادی از اقتدار پادشاه غایب بر نواحی مختلف برپا میکردند. اما به نظر میرسد این تفسیر ایرادی بنیادین دارد، چرا که عملا همراستا با صفت الاهی حاضر مطلق بودن نمیباشد و علاوه بر آن خدایی غایب در خلقت را معرفی میکند که بیشباهت به باور دئیستی نیست. هر چند تفاسیر مختلفی در این باره وجود دارد، اما چند موضوع کلیدی را میتوان مطرح نمود که «گوهین» و «بارتولومیو» آن را در چهار نکته خلاصه میکنند: نخست صورت خدا بودن نشان دهنده آفریده بودن انسان است و به معنای وابستگی همیشگی آفریده به آفریدگار می باشد. دوم به معنای داشتن رابطه با اوست. سوم معرف بازتاب دادن خدا به شکلی متناهی و مخلوقوار است. چهارم به معنای نایبالسلطنه بودن انسان و عمل مباشرت او در خلقت است، اما نه به معنای غیبت خدا، بلکه مباشرتی در تعامل و پاسخگویی و به واسطه حضور او در خلقت. این شباهت، نوری بر ماموریت انسان تابانده و بهاینترتیب تعریفی درست از فعل « فرمان راندن» میدهد. این فرمان راندن بر خلاف دیدگاهی که پس رنسانس و اومانیسم به ویژه در اندیشههای فرانسیس بیکن مطرح شده، دادن جایگاهی رفیع به انسان قرار دادن او در همان فراباشندگی الاهی و فرار از محدودیتها و داشتن قدرتی نامتناهی برای رام کردن و استفاده از خلقت برای منافع انسان نیست. انسان خدای خلقت نمیباشد، بلکه مباشر خداست در خدمت و توسعه خلقت. این ماموریت یا به عبارتی مباشرت در باب دوم پیدایش نمود بهتری مییابد. کار انسان در آیه ۱۵ این باب، نیاز به تغییر در آفرینش خدا و حرکت به سمت هدف یا توسعه آفرینش را نشان میدهد. این کار با دو واژه مشخص شده است: עֲבַדAbad و שָׁמַרShamar. واژه نخست به معنای «کار کردن»، «خدمت کردن» و در ارتباط با زمین به معنای «زراعت کردن» و واژه دوم به معنای « مراقبت کردن» و «نگهداری کردن» است. اما همانطور که «الن دیویس» و «جاناتان و داگلاس مو» اشاره مینمایند این دو واژه بیشتر در ارتباط با رابطه با خدا به عنوان کاهنان یا قوم اوست. واژه עֲבַד باغ را همچون معبدی به تصویر میکشد که در آن انسان به پرستش و خدمت خدا مشغول است و שָׁמַר به معنای نگداشتن تورات یا فرامین خداست و در اینجا به معنای محافظت و مراقبت از باغ، زمین، حیوانات، گیاهان و ارتقا رفاه و نیکویی آنها و محافظت به طور خاص از آسیبپذیرترین اجزای آن در برابر سواستفاده است. فرمان راندن ما بر زمین و توسعه آن عملی خودسرانه نیست، بلکه ما خادمان اوییم و در زیر پادشاهی و قوانین او زیست میکنیم. اقتدار ما از جانب اوست و حکمرانی ما چنانکه برایان والش میگوید: «یکی از جنبههای مسئولیت عهد است.» ماموریت ما کار کردن و محافظت از جایی است که خدا ما را در آن نشانده، تا همچون کاهنانی در معبد او با حکمراندن در خلقت و با بهرهگرفتن از خصایص پادشاهی او همچون حکمت و محبت، او را خدمت نماییم. مقصود از این حکمرانی، شالوم و برکتی است که خدا برای ما و تمام خلقتش در نظر دارد.
قوانینی برای تمام خلقت
« داست بول» یا « کاسه غبار» نامی است که بر یکی از فاجعهبارترین بحرانهای زیستمحیطی قرن بیستم نهادهاند. در دهه ۱۹۳۰ در کشور آمریکا پس از یک خشکسالی طبیعی، فاجعهای رخ نمود که نتیجه اجتنابناپذیر فرهنگی بود که عامدانه و آگاهانه خود را حکمران زمین میدانست و برای منافع و ثروت بیشتر، به بهرهبرداری بیرویه از زمین پرداخت. مشابه این بحران امروز نیز در بسیاری از قارهها و از جمله ایران نیز به چشم میخورد. اما بر خلاف دیدگاه وایت که جهانبینی مسیحی- یهودی را انسانمحور و مسبب چنین بلایایی میدانست، کانن یهود پاسخی متفاوت دارد. زمین אֶרֶץ (Eretz) یکی از پرکاربردترین واژههای کتابمقدس است و چنانکه «والتر بروگمن» میگوید، یکی از تمهای مرکزی ایمان کتابمقدسی میباشد. کتابمقدس داستان قوم خداست با زمین خدا. بروگمن اسرائیل را ملتی تصویر میکند که «پیوسته از زمین به بیزمینی، از بیزمینی به زمین؛ از زندگی به مرگ و از مرگ به زندگی در حرکت است». این موضوع آشکارا با مفهومی به نام عهد בְּרִית (Berith) پیوند میخورد. عهد که اتفاقا همچون زمین، یکی از تمهای مرکزی مذهب اسرائیل است، نه فقط معرف رابطه خدا و خلقت و در ادامه تبینکننده رابطه انسان و جهانطبیعی است، بلکه زمینه ادامه خلقت نیز میباشد، زیرا در عهد است که خدا خود را به حفظ و نگهداری آن متعهد ساخته است. خدا پیش از آنکه با ابراهیم عهد خود را استوار سازد، پس از طوفان با همه خلقت عهد میبندد. در واقع رنگینکمان، نشان عهدی است میان خدا و زمین. نتیجه عهد خدا با خلقت، برکت دادن آن است. «برنارد اندرسون» در اینباره مینویسد:«عهد نوح به گستردهترین معنایی که میتوان تصور کرد، جهانی است. این اساسا یک میثاق زیستمحیطی است که نه تنها انسانها را در همه جا شامل میشود، بلکه دربرگیرنده هر موجود زندهای نیز هست.» خدای خالق بر خلاف خدایان دمدمیمزاج اسطوره آتراهاسیس، به عهد خود وفادار است، او در عهد ابراهیمی، خود را درمسیر وفای به شروط عهدی که با تمام خلقت بسته قرار میدهد. با این وجود عهد موسایی است که درک کاملتر و چهارچوبی از رابطه اسرائیلیان با محیط پیرامونشان ایجاد میکند. زمین در این عهد به معنای داشتن یک سرزمین با حصارهای بلند نبود، بلکه به گفته «بوکلس» زمین در مفهومی معنوی و اکولوژیکی معنا مییابد؛ چراکه قرار بود به عنوان قوم برگزیده خدا، الگویی از رابطه بشریت و زمین باشد. این عهد ارتباطی تنگانگ با دو مفهوم کلیدی داشت؛ شریعت و برکت و لعنت. خدا به قوم عهد خود به عنوان حاملان تصویرالاهی، فرامینی در ارتباط با مراقبت از زمین و خلقت میدهد. در واقع شریعت جزئیات بسیاری، از زمین و کشاورزی گرفته تا حیوانات و پرندگان را پوشش میدهد. در فرمانهای خدا در ارتباط با محیطزیست، نوعی نگاه به آینده و پایایی را در مصرف میبینیم؛ به عبارتی مردم باید از زمین و منابع آن به گونهای سالم استفاده میکردند تا همچنان برای نسلهای بعد قابلاستفاده باقی بماند و خلقت بتواند به رشد و توسعه خود ادامه دهد. از این منظر میتوان دید که این فرامین در راستای عهد خدا با خلقت قرار دارد. در این میان مشخصترین فرمان، شبات به ویژه شبات برای زمین است. شبات(שַׁבָּת) که در نقطه اوج روایت پیدایش قرار گرفته، یکی از بنیادهای الاهیات کتابمقدسی است. همانطور که یورگن مولتمن میگوید: «تمام کار خلقت به خاطر شبات انجام شد.» سال شبات و سال یوبیل (יוֹבֵל)، فرصتی برای استراحت زمین و بازیابی خاک بود، آنچه که در کشاورزی آیش زمین میگویند. این فرمان هزاران سال پیش، اصلی را یادآور میشد که امروزه انسان خودمحور به آن بیتوجه است. این فرمان به اسرائیل یادآور میشد که خدا مالک حقیقی و نگهدارنده زمین است، اما در دنیای امروز که انسان خود را مالک میپندارد، وضع گونه دیگری است، و همانطور که «بروگمن» به درستی اشاره میکند،«زمینداران وسوسه میشوند تا جامعهای بیشبات ایجاد کنند که در آن زمین هرگز آرام نگیرد.» مفهوم دوم در عهد خدا، برکت و لعنت بود. اطاعت، همسویی با عهد بود و عدم رعایت قوانین الاهی، پشت کردن به عهد خدا. با این وجود چنانکه در تثنیه ۲۸-۳۰ آمده، زمین هم عرصه وهم عامل برکت یا لعنت بود. برکات و لعنتها نتیجه طغیان انسان در برابر نظم آفرینش بودند. در واقع این پاسخی بود به تجاوزی که به خلقت میشد. نقشه خدا برای قوم این بود تا به عنوان ملتِ عهد، به شکوفایی خلقت کمک کنند و دنبالکننده همان برنامهای باشند که خدا در باغ عدن به انسان سپرده بود. از اینرو اسرائیلیان میدانستند که وضعیت جهانطبیعی یا زمین، به وضعیت روحانی آنها به عنوان قومعهد مرتبط است.
سخن پایانی
بر خلاف آنچه طرفداران محیطزیست میگویند، جهانبینییهودی-مسیحی انسان محور نیست، بلکه خدامحور است. هر چند در این جستار کوتاه تنها به برخی مفاهیم محیطزیستی در تورات پرداخته شد، اما با توجه به مفاهیم بسیار غنی دیگری نظیر احیا و نجات در سنت باوری مسیحی-یهودی که بر بنیان کلان روایت کتابمقدس استوار است، میتوان جهانبینیای را دنبال نمود که اتفاقا در متن بحرانهای محیطزیستی دنیای امروزمان، نقشی بسیار سازنده ایفا نماید. بحث اخلاق یهودی- مسیحی میتواند همچون فانوسی دریایی راهنمای کشتی دلسوزان حیات و زمین باشد. هرچند نمیتوان کتمان نمود که با وجود چنین سنت غنی و باور ریشهداری، هم قوم اسرائیل و هم کلیسا در این مورد چندان موفق عمل ننمودهاند. با این وجود دعوت ما به عنوان قوم خدا این است تا هر آنچه انجام میدهیم با قلبی مملو از عشق به او انجام دهیم، زیرا اگر کاری که میکنیم جلوهگر چنین محبتی نباشد، نشانگر طغیان در برابر خداست، وچنانکه دیده شد نتایجش را در نالههای بلند خلقت خواهیم شنید.« تام ریگن» درباره مسئولیت ما چنین مینویسد:«ما از سوی خدا برگزیده شدهایم؛ این بدین معناست که باید در رابطه روزمره با خلقت نظمیافته، همان محبت خدا هنگام شکل دادن به آن را داشته باشیم. تفاوتی اخلاقی بین انسان و هر مخلوق دیگری وجود دارد. تنها انسان است که به نمایندگی از خدا در خلقت دارای آزادی و مسئولیتی شگرف است. لذا تنها ما هستیم که میتوانیم زمانی که در انجام این کار کوتاهی میکنیم از نظر اخلاقی سرزنش شویم و زمانی که موفق میشویم، از نظر اخلاقی قابل ستایش باشیم